جدول جو
جدول جو

معنی پای پیچیدن - جستجوی لغت در جدول جو

پای پیچیدن
(نَ کَ)
سرتافتن از خدمت و رفتن و گریختن. (برهان) :
الا تا نپیچی سر از عدل و رای
که مردم ز دست تو پیچند پای.
سعدی.
، جان کندن. (برهان)
لغت نامه دهخدا
پای پیچیدن
سر تافتن از خدمت رفتن گریختن، جان کندن
تصویری از پای پیچیدن
تصویر پای پیچیدن
فرهنگ لغت هوشیار
پای پیچیدن
((دَ))
گریختن، سرتافتن
تصویری از پای پیچیدن
تصویر پای پیچیدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ وَقْ قی جُ تَ)
روی برگرداندن. روی گردان شدن. اعراض کردن:
من از تو روی نپیچم گرم بیازاری.
سعدی.
من از تو روی نپیچم که شرط عشق آن است
که روی در غرض و پشت بر سلام کنند.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(طِ / طَ کَ دَ)
ناف پیچ. پیچشی که در ناف به هم رسد. (آنندراج) ، ناف افتادن. (فرهنگ نظام). رجوع به ناف افتادن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناف پیچیدن
تصویر ناف پیچیدن
پدید آمدن درد در ناحیه ناف ناف پیچ، ناف افتادن
فرهنگ لغت هوشیار